جستجو برای:
  • صفحه اصلی
  • رسانه تخصصی
    • مقالات
    • اخبار
    • پادکست تِرَن
    • ویدئو
    • چک لیست
    • کتابچه آموزشی
  • منتورینگ تخصصی
  • مَکتَب‌خونه کاسِبی
  • آموزش کاربردی
    • آموزش اقتصاد رفتاری
    • سبقت طولانی ترین سریال آموزشی ایران
  • عضویت ویژه
  • لایو آموزشی
    • برنامه آموزشی اکوتاک
 
  • 02172418666
  • info@drsamankheradmand.com
  • پویش راه‌حل
  • بیوگرافی دکتر سامان خردمند مهر
دکتر سامان خردمند مهر
  • صفحه اصلی
  • رسانه تخصصی
    • مقالات
    • اخبار
    • پادکست تِرَن
    • ویدئو
    • چک لیست
    • کتابچه آموزشی
  • منتورینگ تخصصی
  • مَکتَب‌خونه کاسِبی
  • آموزش کاربردی
    • آموزش اقتصاد رفتاری
    • سبقت طولانی ترین سریال آموزشی ایران
  • عضویت ویژه
  • لایو آموزشی
    • برنامه آموزشی اکوتاک
0

ورود و ثبت نام

چرا منابع انسانی بدون اقتصاد رفتاری ناقص است؟

12 تیر 1404
ارسال شده توسط دکتر سامان خردمند مهر
اقتصاد رفتاری ، مقالات
10 بازدید
منابع انسانی بدون اقتصاد رفتاری

منابع انسانی بدون اقتصاد رفتاری واقعا ناقص است؟ در دوران شکل‌گیری علم مدیریت منابع انسانی، بسیاری از مدل‌ها و ساختارهای سازمانی بر پایه‌ی نظریه‌های کلاسیک اقتصادی و مدیریت علمی شکل گرفتند. این مدل‌ها فرض می‌کردند که انسان موجودی منطقی و محاسبه‌گر است که در هر لحظه به‌دنبال بیشینه‌سازی منافع شخصی خود می‌گردد. اگر سازمان بتواند ساختاری ارائه دهد که در آن منافع فرد در هماهنگی با اهداف سازمان باشد، کارمند نیز منطقی رفتار خواهد کرد و خروجی قابل‌پیش‌بینی خواهد داشت.

این نگاه، به ظاهر کارآمد بود. چون ساده بود. کارمند را مانند یک قطعه از ماشین در نظر می‌گرفت که اگر روانکاری شود (پاداش)، به‌خوبی کار می‌کند و اگر فشار ببیند (تنبیه)، مسیر را اصلاح می‌کند. این نگاه در تئوری تیلوریسم، نظریه X و Y مک‌گریگور، و حتی در مدل‌های سنتی HR دیده می‌شد. اما مشکل اصلی این بود: انسان ماشین نیست.

محتوا پنهان
1 چند فرض بنیادین سنتی در منابع انسانی که دیگر جواب نمی‌دهد:
1.1 انسان همیشه منطقی تصمیم می‌گیرد.
1.2 کارکنان همیشه منافع خود را به‌درستی می‌شناسند.
1.3 انگیزش صرفاً از پاداش بیرونی نشأت می‌گیرد.
1.4 قوانین و سیاست‌ها به‌تنهایی رفتار را هدایت می‌کنند.
1.5 همه افراد شبیه به هم تصمیم می‌گیرند.
2 چرا نگاه کلاسیک دیگر در منابع انسانی پاسخگو نیست؟
2.1 ۱. پیچیدگی‌های شناختی انسان‌ها
2.2 ۲. محیط، محرک کلیدی رفتار است
2.3 ۳. احساسات، نقش تعیین‌کننده دارند
2.4 ۴. افراد بر اساس داستان‌ها تصمیم می‌گیرند، نه داده‌ها
2.5 ۵. ساختارهای انگیزشی باید فردی باشند، نه یکنواخت
2.6 ۶. انسان‌ها ظرفیت توجه محدودی دارند
3 جذب در منابع انسانی – انتخاب از میان تصمیم‌های غیرمنطقی
3.1 ۱. سوگیری‌های اقتصاد رفتاری در فرآیند استخدام
3.2 ۲. طراحی آگهی‌های شغلی با نگاه اقتصاد رفتاری
4 انگیزش در منابع انسانی – پول کافی نیست!
4.1 ۳. اقتصاد رفتاری و معمای انگیزش درون‌زا
4.2 ۴. معماری انتخاب برای انگیزش روزمره
5 نگهداشت در منابع انسانی با رویکرد اقتصاد رفتاری – چرا می‌مانند یا می‌روند؟
5.1 ریشه‌های رفتاری وفاداری یا ترک شغل
5.2 طراحی تجربه‌ی کارمند با مدل‌های رفتاری
6 بازنگری در نقش مدیر منابع انسانی
6.1 از کنترل‌کننده به تسهیل‌گر
6.2 از دستور به نادج
6.3 از فرم‌های خشک به طراحی تجربه
7 ابزارهای پیشنهادی برای شروع پیاده‌سازی اقتصاد رفتاری در منابع انسانی
7.1 ۱. نقشه‌برداری از تصمیم‌ها و رفتارهای کلیدی
7.2 ۲. تحلیل لحظه‌های حساس در چرخه عمر کارمند (Moments that Matter)
7.3 ۳. طراحی و تست نادج‌ها در محیط واقعی
7.4 ۴. ساخت تیم رفتارشناسی منابع انسانی (Behavioral HR Team)
7.5 ۵. آموزش و توسعه مهارت‌های رفتاری مدیران میانی
7.6 ۶. پایش داده‌محور رفتارها و احساسات
8 جمع‌بندی نهایی مقاله:

مدل کلاسیک اقتصادی بر پایه‌ی مفهومی به‌نام Homo Economicus بنا شده بود. موجودی عقلانی که تصمیم‌هایش بر پایه تحلیل دقیق هزینه–فایده است. اما تحقیقات گسترده در روان‌شناسی، علوم شناختی و اقتصاد رفتاری نشان داده‌اند که این تصور، یک افسانه‌ی خوش‌ساخت اما نادرست است. افراد تصمیم‌هایی می‌گیرند که با منطق اقتصادی هم‌خوان نیست. آن‌ها احساسی هستند، فراموش‌کار، درگیر تعصبات ذهنی، و به‌شدت تحت‌تأثیر زمینه و محیط.

 

مطالعه کنید: نقش اقتصاد رفتاری در توسعه منابع انسانی سازمان‌ها در سال 2025

 

چند فرض بنیادین سنتی در منابع انسانی که دیگر جواب نمی‌دهد:

 

اقتصاد رفتاری

 

انسان همیشه منطقی تصمیم می‌گیرد.

فرض اینکه کارکنان برای گرفتن تصمیمات (مثل پذیرش شغل، تغییر رفتار، یا ادامه همکاری) همواره از تحلیل منطقی استفاده می‌کنند، دیگر معتبر نیست. ما بارها می‌بینیم افراد تصمیم‌هایی می‌گیرند که حتی خودشان بعداً از آن تعجب می‌کنند.

کارکنان همیشه منافع خود را به‌درستی می‌شناسند.

این فرض نادیده می‌گیرد که انسان‌ها درک دقیقی از آینده، اولویت‌های واقعی یا حتی خواسته‌های لحظه‌ای خود ندارند. ممکن است شخصی شغلی با حقوق بالاتر را رد کند، چون در ناخودآگاهش نگران از دست دادن آرامش روانی یا حس تعلق است.

انگیزش صرفاً از پاداش بیرونی نشأت می‌گیرد.

مدل‌های سنتی بر این باور بودند که افزایش پاداش مالی یا مزایای ظاهری (مثل دفتر بهتر، موقعیت بالاتر، یا ارتقا) به‌تنهایی منجر به افزایش انگیزه می‌شود. اما پژوهش‌های اقتصاد رفتاری (مانند مطالعات دسی و رایان درباره انگیزش درون‌زا) این فرض را رد کرده‌اند.

قوانین و سیاست‌ها به‌تنهایی رفتار را هدایت می‌کنند.

در سازمان‌های سنتی، انتظار این بود که اگر آیین‌نامه‌ای تدوین شود و افراد از آن مطلع باشند، رفتاری مطابق آن شکل می‌گیرد. اما در عمل، کارکنان گاهی از قوانین آگاهند ولی با آن‌ها همراه نمی‌شوند. رفتار انسان لزوماً تابع دانش نیست.

همه افراد شبیه به هم تصمیم می‌گیرند.

در سیستم‌های HR سنتی، فرض بر یکنواخت بودن رفتارهاست؛ به‌همین دلیل هم برای همه کارکنان، فرم‌های مشابه، انگیزه‌های مشابه، و مسیرهای رشد مشابه طراحی می‌شود. در حالی‌که اقتصاد رفتاری می‌گوید تصمیم‌ها و انگیزه‌ها به‌شدت فردی و وابسته به زمینه هستند.

 

چرا نگاه کلاسیک دیگر در منابع انسانی پاسخگو نیست؟

در دنیای امروز، سازمان‌ها با کارکنانی از نسل‌های جدید، با تجربیات متفاوت، خواسته‌های متنوع و ذهنیت‌های پیچیده مواجهند. دیگر نمی‌توان با ابزارهای ساده سنتی، این رفتارهای انسانی را فهمید یا مدیریت کرد. بیایید برخی از مهم‌ترین دلایل ناکارآمدی نگاه کلاسیک را بررسی کنیم:

۱. پیچیدگی‌های شناختی انسان‌ها

مطالعات علوم شناختی و اقتصاد رفتاری ثابت کرده‌اند که انسان‌ها پر از «سوگیری» هستند. از سوگیری تأییدی گرفته تا سوگیری تأخیر، از ترس از دست دادن (Loss Aversion) تا اعتماد بیش‌ازحد به حافظه‌ی خود. این خطاهای ذهنی در تصمیم‌گیری‌های کاری بسیار دیده می‌شود:

  • کارمندی که بارها قول می‌دهد برای یادگیری اقدام کند ولی تسویف می‌کند.
  • مدیری که تصمیمات مهم استخدامی را بر اساس برداشت اولیه یا «اثر هاله‌ای» می‌گیرد.
  • کارکنانی که با وجود نارضایتی از محیط، شغل را ترک نمی‌کنند چون درگیر «هزینه‌های غرق‌شده» شده‌اند.

۲. محیط، محرک کلیدی رفتار است

یکی از اصول کلیدی اقتصاد رفتاری این است که تصمیم انسان‌ها وابسته به محیط است. این محیط می‌تواند فیزیکی، روانی یا اجتماعی باشد. مثلاً:

  • طراحی میز کار، روی میزان تعامل با دیگران تأثیر می‌گذارد.
  • لحن و زبان مدیر در پیام‌های سازمانی، روی حس تعلق یا طرد شدن کارکنان تأثیر دارد.
  • حتی محل قرارگیری دستگاه حضور و غیاب، روی دقت زمان‌بندی افراد اثرگذار است.

در مدل کلاسیک، به محیط به‌عنوان عامل تغییر رفتار توجهی نمی‌شد. همه چیز را به نیت و تصمیم فردی ربط می‌دادند.

۳. احساسات، نقش تعیین‌کننده دارند

مدیریت سنتی فرض می‌کرد افراد هنگام تصمیم‌گیری حرفه‌ای، احساسات را کنار می‌گذارند. در حالی‌که تحقیقات نشان داده‌اند احساسات نه‌تنها حذف‌شدنی نیستند، بلکه در بسیاری از تصمیمات، محرک اصلی هستند.

احساس احترام، تعلق، امنیت روانی، دیده شدن، بی‌عدالتی، تحقیر یا امید، همگی در تجربه کاری نقش دارند. اگر سازمانی فقط با ساختارهای خشک، بدون توجه به احساس کارکنان تصمیم بگیرد، دیری نمی‌پاید که وفاداری، انگیزش و خلاقیت کاهش می‌یابد.

۴. افراد بر اساس داستان‌ها تصمیم می‌گیرند، نه داده‌ها

مدل کلاسیک مبتنی بر داده و منطق بود. اما در واقعیت، انسان‌ها تصمیم‌های خود را بر اساس روایت، داستان، خاطره یا تجربه‌های عاطفی می‌گیرند. حتی وقتی اطلاعات منطقی در دسترس است، یک داستان خوب یا یک تجربه تلخ گذشته می‌تواند همه چیز را تغییر دهد.

مثلاً:

  • شخصی که در سازمان قبلی‌اش از مدیرش بی‌اعتماد شده، حتی اگر مدیر جدید صادق باشد، به سختی اعتماد می‌کند.
  • کارمندی که شنیده ارتقای یک همکار بر اساس رابطه بوده، دیگر برای رشد تلاش نمی‌کند، حتی اگر شایسته باشد.

۵. ساختارهای انگیزشی باید فردی باشند، نه یکنواخت

در مدل کلاسیک، یک سیستم انگیزشی طراحی و برای همه اعمال می‌شود. مثلاً همه کارکنان اگر به هدف X برسند، پاداش Y می‌گیرند. اما در واقعیت، افراد انگیزه‌های متفاوتی دارند.

برای برخی، پاداش مالی محرک است. برای برخی دیگر، دیده شدن یا دریافت مسئولیت جدید. بعضی‌ها از رقابت لذت می‌برند و برخی از همکاری. اگر این تفاوت‌ها نادیده گرفته شود، حتی بهترین ساختارهای انگیزشی شکست می‌خورند.

۶. انسان‌ها ظرفیت توجه محدودی دارند

در طراحی پیام‌ها، فرم‌ها، آیین‌نامه‌ها و دستورالعمل‌ها، اغلب فرض می‌شود که کارکنان همه چیز را کامل می‌خوانند و درک می‌کنند. اما در واقع، ما با حجم بالای اطلاعات، اعلان‌ها، دستورها و جلسات مواجهیم و ظرفیت ذهنی ما برای توجه بسیار محدود است.

 

دانلود کنید: کتابچه راهنمای رفتارهای اقتصادی برای خانواده ایرانی

 

جذب در منابع انسانی – انتخاب از میان تصمیم‌های غیرمنطقی

فرآیند جذب نیروی انسانی از مهم‌ترین و حیاتی‌ترین مراحل در منابع انسانی است. { که به همین دلیل من عقیده دارم منابع انسانی بدون اقتصاد رفتاری ناقص است } بسیاری از سازمان‌ها گمان می‌کنند اگر فرایند جذب را شفاف، سیستماتیک و مستند طراحی کرده باشند، بهترین استعدادها را پیدا خواهند کرد. اما واقعیت این است که حتی در شفاف‌ترین ساختارهای استخدامی، انسان‌ها درگیر انواع سوگیری‌های ذهنی، پیش‌داوری‌ها و محدودیت‌های شناختی هستند.

 

نکات اقتصاد رفتاری - دکتر سامان خردمند مهر - 5

 

 

اقتصاد رفتاری در منابع انسانی به ما کمک می‌کند بفهمیم چرا فرآیند استخدام همیشه عقلانی پیش نمی‌رود، چرا بسیاری از تصمیم‌های مهم استخدامی بر پایه‌ی برداشت‌های نادرست گرفته می‌شود، و چطور می‌توان طراحی آگهی و تجربه کارجو را بهینه‌سازی کرد تا جذب هدفمندتر، مؤثرتر و انسانی‌تری داشته باشیم.

 

۱. سوگیری‌های اقتصاد رفتاری در فرآیند استخدام

 

چرا گاهی بهترین گزینه‌ها رد می‌شوند؟

تصور کنید یک رزومه کامل، دقیق، با سابقه حرفه‌ای خوب، اما از شرکتی ناشناخته به دست شما می‌رسد. در کنار آن، رزومه‌ای دیگر با محتوایی متوسط ولی از یک شرکت معروف. کدام را دعوت به مصاحبه می‌کنید؟ احتمال زیاد، گزینه دوم. چرا؟ چون ذهن شما درگیر اثر برند، سوگیری تأییدی و اثر هاله‌ای شده است.

در فرایند استخدام، ما به‌عنوان انسان، تصمیم‌هایی می‌گیریم که گاهی ریشه در ناخودآگاه دارد. بررسی‌ها نشان می‌دهد که حتی کارشناسان حرفه‌ای منابع انسانی نیز از سوگیری‌های شناختی مستثنی نیستند. در ادامه چند نمونه از این سوگیری‌ها را بررسی می‌کنیم که تأثیر شدیدی بر جذب استعداد دارند.

الف) سوگیری تأییدی (Confirmation Bias)

این سوگیری زمانی رخ می‌دهد که تصمیم‌گیرنده پس از اولین برداشت از رزومه یا فرد، فقط به دنبال شواهدی برای تأیید آن برداشت اولیه است و اطلاعات متناقض را نادیده می‌گیرد. مثلاً اگر مدیر استخدام در همان نگاه اول احساس کند که یک متقاضی «باهوش نیست»، در طول مصاحبه به‌طور ناخودآگاه فقط سوال‌هایی می‌پرسد که ضعف‌های او را نمایان کند.

مثال کاربردی: در یک تحقیق داخلی، مشخص شد که بسیاری از مدیران پس از فقط ۹۰ ثانیه از شروع مصاحبه، تصمیم خود را می‌گیرند و باقی زمان را صرف «تأیید» آن تصمیم می‌کنند. این یعنی کل مصاحبه ابزاری برای تثبیت پیش‌داوری است، نه بررسی دقیق شایستگی.

ب) اثر هاله‌ای (Halo Effect)

وقتی یک ویژگی مثبت در ذهن ما برجسته می‌شود، سایر ویژگی‌ها هم در پرتو آن مثبت دیده می‌شوند. مثلاً اگر یک داوطلب از یک دانشگاه معروف فارغ‌التحصیل شده باشد، ممکن است ما فرض کنیم که او حتماً خلاق، باهوش و قابل‌اعتماد هم هست – بدون اینکه این ویژگی‌ها را به‌طور مستقل بررسی کنیم.

اثر معکوس: اثر شاخی (Horn Effect) زمانی است که یک ویژگی منفی (مثلاً لهجه، یا شیوه پوشش) باعث می‌شود دیگر ویژگی‌های مثبت نادیده گرفته شوند.

ج) سوگیری تأکید بر اطلاعات اخیر (Recency Bias)

وقتی چندین مصاحبه پشت سر هم برگزار می‌شود، ذهن تمایل دارد که اطلاعات آخرین فرد را بهتر به خاطر بسپارد. بنابراین، کاندیدای آخر ممکن است شانس بیشتری برای پذیرش داشته باشد، حتی اگر از سایرین ضعیف‌تر باشد.

د) خطای لنگر (Anchoring Bias)

اولین عددی که مطرح می‌شود، یا اولین اطلاعاتی که دیده می‌شود، به‌عنوان «لنگر» در ذهن می‌نشیند و بقیه ارزیابی‌ها به آن نسبت داده می‌شود. مثلاً اگر یک متقاضی در ابتدا خواستار حقوق بالایی شود، حتی اگر توانایی‌هایش کمتر باشد، مدیران ناخودآگاه تصور می‌کنند که او ارزش بالایی دارد.

ه) سوگیری جنسیتی، سنی و قومیتی

تحقیقات نشان داده‌اند که در بسیاری از کشورها، سوگیری‌های ناآگاهانه نسبت به سن، جنسیت یا قومیت افراد در استخدام اثرگذار است. این سوگیری‌ها گاه بسیار پنهان‌اند و حتی استخدام‌کننده از وجود آن‌ها بی‌خبر است.

نتیجه این سوگیری‌ها:

  • رد شدن افراد شایسته به دلایل غیرحرفه‌ای
  • استخدام افراد ناهماهنگ با فرهنگ سازمانی
  • پایین آمدن تنوع نیروی انسانی
  • کاهش عملکرد تیم در بلندمدت

برای غلبه بر این سوگیری‌ها، استفاده از ساختارهای مصاحبه استاندارد، ماتریس ارزیابی مشخص، چند داور مستقل، و بازخوردگیری پس از استخدام ضروری است.

 

معرفی مستر کلاس

 

 

۲. طراحی آگهی‌های شغلی با نگاه اقتصاد رفتاری

بسیاری از سازمان‌ها تصور می‌کنند که با نوشتن آگهی شغلی استاندارد (شامل عنوان شغل، شرح وظایف و الزامات) کار خود را به‌خوبی انجام داده‌اند. اما اقتصاد رفتاری نشان می‌دهد که نحوه بیان پیام، زبان به‌کار رفته، ترتیب اطلاعات و حتی گرافیک آگهی می‌تواند تأثیر چشمگیری بر تصمیم متقاضی برای ارسال رزومه داشته باشد.

الف) زبان: رسمی، خشک یا انسانی و دعوت‌کننده؟

در آگهی‌های سنتی معمولاً از زبان خشک، دستورمحور و کلیشه‌ای استفاده می‌شود:

«متقاضی باید دارای حداقل ۵ سال سابقه کار مرتبط باشد، توانایی کار در فشار بالا را داشته باشد، و …»

این سبک، نه‌تنها جذاب نیست بلکه اغلب باعث استرس و کاهش انگیزه در افراد مستعد می‌شود. برعکس، استفاده از زبان انسانی، دوستانه و معنادار باعث افزایش نرخ اقدام می‌شود:

«ما به دنبال کسی هستیم که عاشق یادگیری است، با چالش رشد می‌کند و می‌خواهد در کنار تیمی متعهد، تأثیر بگذارد.»

ب) چارچوب‌بندی مثبت یا منفی؟ (Framing Effect)

پیام‌ها می‌توانند با تأکید بر سود یا ضرر بیان شوند. مثلاً:

  • «اگر تا پایان هفته اقدام نکنید، فرصت از دست می‌رود.» (چارچوب منفی)
  • «تا پایان هفته فرصت دارید تا به تیم ما بپیوندید!» (چارچوب مثبت)

چارچوب مثبت معمولاً احساس امنیت و استقبال را افزایش می‌دهد، مگر در موارد خاص که قصد تحریک فوری باشد.

ج) طراحی تصویری آگهی

مطالعات نشان داده‌اند که استفاده از تصویر کارکنان واقعی، فضای کاری، یا حتی آیکون‌های ساده می‌تواند احساس شفافیت و اعتماد را افزایش دهد. یک آگهی فقط متنی، خشک و بی‌روح معمولاً افراد خلاق یا اجتماعی را جذب نمی‌کند.

د) معماری انتخاب در آگهی

اقتصاد رفتاری می‌گوید که نحوه ارائه انتخاب‌ها، خود بر تصمیم تأثیر می‌گذارد. در آگهی‌های شغلی نیز همین‌طور است:

  • اگر فرم ارسال رزومه طولانی و پیچیده باشد، نرخ اقدام کاهش می‌یابد (اثر خستگی).
  • اگر آگهی طولانی و بدون تیترهای مشخص باشد، کارجو گیج می‌شود و ادامه نمی‌دهد.
  • اگر در آگهی گزینه‌های زیادی برای نوع همکاری (تمام‌وقت، پاره‌وقت، پروژه‌ای) ذکر شود، افراد درگیر فلج تصمیم‌گیری می‌شوند.

ه) استفاده از نادج‌ها (Nudges)

نادج‌ها سیگنال‌های کوچکی هستند که افراد را بدون اجبار به تصمیم مطلوب سوق می‌دهند. در آگهی‌های شغلی می‌توان از نادج‌های زیر استفاده کرد:

  • اشاره به «همکاران موفقی که از همین آگهی شروع کردند»
  • استفاده از شمارش معکوس برای زمان اقدام («فقط ۳ روز تا پایان فرصت باقی‌ست»)
  • برجسته‌سازی ارزش‌های سازمان به‌جای صرفاً وظایف شغلی

 

انگیزش در منابع انسانی – پول کافی نیست!

اگر منابع انسانی را یک سیستم بدانیم، انگیزش همان سوخت آن است. بدون انگیزه، هیچ استعدادی رشد نمی‌کند، هیچ نیروی انسانی نمی‌ماند و هیچ سازمانی به پایداری نمی‌رسد. اما مهم اینجاست که انگیزش را چگونه تعریف و مدیریت می‌کنیم؟

سازمان‌های سنتی معمولاً تصور می‌کنند با افزایش حقوق، پاداش‌های نقدی، یا مزایای رفاهی می‌توان انگیزه کارکنان را افزایش داد. اما شواهد اقتصاد رفتاری خلاف این را نشان می‌دهد. پول لازم است، اما کافی نیست. انگیزش انسانی پیچیده‌تر، عمیق‌تر و وابسته به معنا و احساس است.

در این بخش، دو موضوع اساسی را بررسی می‌کنیم:

  • اقتصاد رفتاری و راز انگیزش درونی
  • معماری انتخاب برای تقویت رفتارهای مطلوب

۳. اقتصاد رفتاری و معمای انگیزش درون‌زا

الف) تعریف انگیزش درونی و بیرونی

  • انگیزش بیرونی (Extrinsic Motivation): انگیزه‌هایی که از بیرون به فرد تحمیل می‌شوند. مثل حقوق، پاداش، ترفیع، تشویق رسمی، و حتی تهدید به اخراج.
  • انگیزش درونی (Intrinsic Motivation): انگیزه‌ای که از درون فرد سرچشمه می‌گیرد. مثل علاقه به کار، احساس پیشرفت، حس معنا، ارتباط با دیگران یا لذت از حل یک مسئله.

مدیران معمولاً روی انگیزش بیرونی تمرکز دارند، چون قابل اندازه‌گیری و کنترل است. اما اقتصاد رفتاری به ما می‌گوید که بخش اصلی و پایدار انگیزه، از درون انسان می‌آید.

ب) چرا پاداش‌های مالی همیشه جواب نمی‌دهند؟

در مطالعات مختلف، مشاهده شده که افزایش پاداش نقدی فقط تا حدی محدود انگیزش را بالا می‌برد، بعد از آن دیگر تأثیر چندانی ندارد. حتی گاهی اثر معکوس دارد. به این پدیده «اثر بیش‌توجیهی» (Overjustification Effect) می‌گویند.

اثر بیش‌توجیهی: وقتی برای فعالیتی که فرد به‌خاطر علاقه انجام می‌داده، پاداش بیرونی (مثل پول) داده شود، انگیزش درونی کاهش می‌یابد.

مثال:

  • کودکی که عاشق نقاشی است، اگر بابت هر نقاشی پول بگیرد، بعد از مدتی بدون پول دیگر نقاشی نمی‌کند.
  • کارمندی که عاشق حل مسئله است، اگر هر بار صرفاً برای حل مسئله پاداش بگیرد، علاقه اصلی‌اش کمرنگ می‌شود.

این اثر در مطالعات معروف ادوارد دسی و همکارانش به‌خوبی اثبات شده و امروز در طراحی سیاست‌های منابع انسانی کاربرد زیادی دارد.

 

مطالعه کنید: نظریه دورنما (Prospect Theory) در اقتصاد رفتاری چیست و چطور در بازاریابی مؤثر است؟

 

ج) نقش معنا در کار

دانش‌آموختگان اقتصاد رفتاری تأکید دارند که انسان‌ها نیاز به معنا دارند. یعنی کاری که می‌کنند، باید برایشان هدفمند و ارزشمند باشد.

معنا، حتی مهم‌تر از پاداش مالی است.

  • در پژوهشی، افرادی که در شغلی با درآمد متوسط ولی حس ارزشمندی داشتند، انگیزه‌ی بالاتری از شاغلان با درآمد بالا ولی بدون معنا داشتند.

معنا می‌تواند از چیزهای ساده‌ای ناشی شود:

  • دیدن تأثیر کار بر دیگران (مثلاً کارمند بانک بداند که با وام دادن، کسب‌وکاری نجات می‌یابد)
  • شنیدن قدردانی از سوی مشتری یا همکار
  • فهمیدن اینکه کارش با ارزش‌های شخصی‌اش هماهنگ است

د) سه عامل کلیدی انگیزش درونی (بر اساس مدل دسی و رایان)

۱. خودمختاری (Autonomy): آزادی در انتخاب روش انجام کار یا مدیریت زمان، بدون دخالت کنترل‌گرایانه. کارکنان دوست دارند احساس کنند «در کنترل هستند»، نه «کنترل می‌شوند».

۲. شایستگی (Competence): احساس اینکه در حال یادگیری، رشد و پیشرفت هستیم. افراد اگر حس کنند درجا می‌زنند یا هیچ چیز جدیدی یاد نمی‌گیرند، انگیزش‌شان را از دست می‌دهند.

۳. ارتباط (Relatedness): احساس تعلق، دوستی و ارتباط انسانی با دیگران در محیط کار. تیم‌هایی که روابط انسانی قوی دارند، معمولاً بهره‌وری بالاتری نیز دارند.

 

معرفی مستر کلاس

 

 

۴. معماری انتخاب برای انگیزش روزمره

در اقتصاد رفتاری، اصطلاحی به نام «معماری انتخاب» وجود دارد. این یعنی نحوه‌ی طراحی محیط و گزینه‌ها بر تصمیم‌گیری اثر می‌گذارد. در محیط کاری هم می‌توان با معماری هوشمند، رفتارهای مثبت و انگیزش را افزایش داد.

الف) بازخورد فوری به‌جای بازخورد سالانه

یکی از اشتباهات رایج سازمان‌ها این است که بازخورد را فقط در پایان سال یا پروژه ارائه می‌کنند. اقتصاد رفتاری می‌گوید:

  • پاداش‌های فوری تأثیر بیشتری دارند.
  • حتی یک جمله تشویق سریع می‌تواند انگیزه‌ای قوی ایجاد کند.

مثلاً:

  • اگر فردی در جلسه‌ای عملکرد خوبی داشته، همان روز یک پیام کوتاه از مدیر می‌تواند اثر دو هفته‌ای داشته باشد.

ب) ساختارهای هدف‌گذاری انگیزه‌بخش

اهداف باید:

  • شفاف باشند، نه مبهم.
  • قابل دسترس باشند، نه بیش‌ازحد بلندپروازانه.
  • با ارزش‌های فرد همخوان باشند، نه صرفاً عددی یا ظاهری.

اهداف خوب باعث افزایش انگیزش درونی می‌شوند، چون حس پیشرفت را منتقل می‌کنند.

ج) طراحی پاداش‌های غیرمالی

پاداش لزوماً نباید مالی باشد. حتی گاهی پاداش‌های ساده‌تر، اثر بیشتری دارند:

  • قدردانی عمومی در جلسه تیمی
  • اجازه کار روی یک پروژه دلخواه
  • تخصیص زمان آزاد برای یادگیری یا مطالعه

این‌ها باعث می‌شوند فرد حس کند دیده شده، رشد کرده و برای سازمان ارزشمند است.

د) طراحی محیط فیزیکی و روانی

  • نور طبیعی، گیاهان، سکوت نسبی، فضاهای خلاق می‌توانند حس انگیزش و حضور را افزایش دهند.
  • اگر محیط خشک، بی‌روح، پر از استرس یا نظارت شدید باشد، انگیزش درونی به‌شدت کاهش می‌یابد.

ه) نمونه‌هایی از نادج (Nudge) در محیط‌های سازمانی

۱. یادآوری‌های مثبت: گذاشتن یادداشت‌های کوچک با پیام‌های انگیزشی روی میزها

۲. پیش‌فرض مثبت: ثبت‌نام خودکار افراد در دوره‌های توسعه فردی (که اگر نخواهند باید انصراف دهند، نه اینکه ثبت‌نام کنند)

۳. داستان‌های موفقیت کارکنان: به‌جای گزارش عملکرد عددی، روایت داستان‌های افراد موفق تیم

۴. قاب‌بندی پیام‌ها: استفاده از جملاتی مثل «با مشارکت شما این پروژه نجات پیدا کرد»، به‌جای «شما وظیفه داشتید این کار را انجام دهید.»

۵. چیدمان ابزارها: مثلاً قراردادن فرم بازخورد یا پیشنهادات در مسیر پررفت‌وآمد، نه در گوشه‌ای پنهان

 

نگهداشت در منابع انسانی با رویکرد اقتصاد رفتاری – چرا می‌مانند یا می‌روند؟

 

ریشه‌های رفتاری وفاداری یا ترک شغل

وفاداری کارکنان به سازمان صرفاً حاصل حقوق بالا، مزایای خوب یا موقعیت شغلی مناسب نیست. در بسیاری از سازمان‌ها دیده شده که حتی با وجود درآمد رقابتی، افراد کلیدی تصمیم به ترک می‌گیرند. چرا؟

اقتصاد رفتاری می‌گوید تصمیم به ماندن یا رفتن، یک انتخاب صرفاً منطقی نیست. بلکه تحت‌تأثیر «ادراک» کارکنان از عدالت، مقایسه با دیگران، احساسات جمع‌شده و حتی خطاهای ذهنی است. در این بخش، به مهم‌ترین عوامل رفتاری مؤثر بر نگهداشت نیرو می‌پردازیم.

مطالعه کنید: تکنیک‌های اقتصاد رفتاری در فروش سال 2025

الف) حس عدالت سازمانی (Organizational Justice)

یکی از قوی‌ترین پیش‌بینی‌کننده‌های رضایت و وفاداری شغلی، احساس عدالت است:

  • عدالت توزیعی: آیا پاداش‌ها و مزایا به‌طور منصفانه تقسیم می‌شوند؟
  • عدالت رویه‌ای: آیا تصمیمات بر اساس فرآیندهای شفاف و منصفانه گرفته می‌شود؟
  • عدالت تعاملی: آیا مدیران با احترام و شفافیت با کارکنان برخورد می‌کنند؟

نکته رفتاری: احساس بی‌عدالتی، حتی اگر در واقعیت وجود نداشته باشد، تأثیری مشابه دارد. یعنی آنچه کارکنان «ادراک» می‌کنند مهم‌تر از واقعیت عددی است.

مثال: اگر دو نفر با عملکرد یکسان، یکی از افزایش حقوق بهره‌مند شود و دیگری نه، فرد دوم حتی اگر درآمد خوبی داشته باشد، حس بی‌عدالتی می‌کند و احتمال ترک افزایش می‌یابد.

ب) مقایسه اجتماعی (Social Comparison)

ما انسان‌ها به‌طور طبیعی خود را با دیگران مقایسه می‌کنیم. نه فقط با همکاران داخلی، بلکه با دوستان، هم‌کلاسی‌های قدیمی یا افرادی در لینکدین.

اگر کارمندی ببیند که:

  • هم‌کلاسی‌اش در شرکتی دیگر ارتقا گرفته اما او نه
  • همکارش با سابقه کمتر، مسئولیت بیشتری گرفته
  • یا شرکتی دیگر امکاناتی به کارمندانش می‌دهد که اینجا نیست

در او احساس کم‌ارزشی یا نادیده‌گرفته‌شدن شکل می‌گیرد.

تأثیر رفتاری: مقایسه اجتماعی یکی از محرک‌های اصلی نارضایتی پنهان است. این نارضایتی اغلب بیان نمی‌شود، اما در تصمیم ترک ناگهانی سازمان ظاهر می‌شود.

ج) خطای هزینه‌ی از دست‌رفته (Sunk Cost Fallacy)

در نگاه کلاسیک، وقتی فردی زمان و انرژی زیادی در سازمانی سرمایه‌گذاری کرده، احتمال ماندنش بیشتر است. اما اقتصاد رفتاری نشان می‌دهد که:

  • برخی افراد، بر خلاف منطق تصمیم می‌گیرند بمانند، چون فکر می‌کنند اگر بروند، «همه چیز از بین می‌رود». این خطا به آن‌ها القا می‌کند که چون ۵ سال وقت گذاشته‌اند، باید ادامه دهند، حتی اگر ناراضی باشند.
  • یا برعکس، فردی که زمان زیادی صرف کرده اما احساس پیشرفت نمی‌کند، ناگهان تصمیم به ترک می‌گیرد تا از هزینه‌ی بیشتر جلوگیری کند.

نتیجه:

  • اگر کارکنان احساس کنند زمان و تلاش‌شان بی‌نتیجه مانده، احتمال ترک افزایش می‌یابد.
  • اگر احساس کنند سرمایه‌گذاری‌شان دیده شده، حتی با درآمد کمتر هم ممکن است بمانند.

د) قدرت لحظه‌های احساسی

بسیاری از افراد، نه به خاطر یک دلیل بزرگ، بلکه به‌خاطر «یک لحظه کوچک» تصمیم به ترک می‌گیرند:

  • یک جمله بی‌ادبانه از مدیر
  • احساس بی‌اهمیت بودن در یک جلسه
  • نادیده‌گرفته‌شدن در یک موفقیت تیمی

لحظه‌های عاطفی می‌توانند محرک‌های قدرتمند تصمیم‌گیری باشند. اینجاست که اقتصاد رفتاری می‌گوید: «همه‌چیز به احساس لحظه‌ای وابسته است، نه محاسبه بلندمدت.»

 

 

اقتصاد رفتاری

 

 

طراحی تجربه‌ی کارمند با مدل‌های رفتاری

اگر نگهداشت نیرو، به احساس، ادراک، مقایسه و رفتارهای غیرمنطقی وابسته است، پس منابع انسانی باید «تجربه‌ی کارمند» را بازطراحی کند. یعنی سازمان باید به‌جای مدیریت سنتی منابع انسانی، به «طراحی معماری احساس و رفتار» بپردازد.

در اینجا، چند ابزار و مثال از طراحی رفتاری تجربه‌ی کارمند را مرور می‌کنیم:

الف) شروع تجربه: خوش‌آمدگویی و روز اول

  • روز اول کار، یکی از مهم‌ترین لحظات برای شکل‌گیری هویت سازمانی است.
  • اگر این لحظه شخصی‌سازی‌شده، مثبت و انسانی باشد، حس تعلق شکل می‌گیرد.

نمونه‌های رفتاری موفق:

  • آماده‌سازی میز کار با نام شخص
  • معرفی رسمی به تیم با پیام مثبت
  • یک یادداشت خوشامد از مدیرعامل یا مدیر مستقیم
  • گفت‌وگوی شخصی درباره چشم‌انداز شغلی او

نکته اقتصاد رفتاری: شروع قوی (Primacy Effect) تأثیر پایداری دارد؛ یعنی ذهن افراد، تجربه اول را در حافظه بلندمدت نگه می‌دارد.

ب) لحظه‌های عاطفی روزمره

هر تعامل روزمره در سازمان یک فرصت برای شکل‌دهی احساس است. طراحی این لحظه‌ها با نادج‌ها و مداخلات رفتاری می‌تواند حس ماندگاری ایجاد کند:

  • قدردانی فوری پس از یک کمک ساده
  • بازخورد شخصی‌شده، نه کلیشه‌ای
  • تشکر کتبی یا ایمیلی در پایان پروژه‌ها
  • یادآوری‌های تولد، سالگرد کاری، یا موفقیت‌های شخصی

این‌ها لحظه‌هایی هستند که وفاداری احساسی می‌سازند.

ج) شفاف‌سازی مسیر رشد و معنا

یکی از دلایل اصلی ترک شغل، ابهام در آینده شغلی است. فرد نمی‌داند در این سازمان قرار است به کجا برسد یا چرا این کار را می‌کند.

راهکار رفتاری: استفاده از ابزارهای ساده مانند:

  • گفت‌وگوی ماهانه درباره مسیر رشد
  • نقشه تصویری از مهارت‌های فرد و گام‌های بعدی
  • بیان مأموریت سازمان به زبان ساده و داستانی

 

مطالعه کنید: نقش اقتصاد رفتاری درخانواده‌های ایرانی

 

د) طراحی جلسات بازخورد و ارزیابی

در مدل سنتی، جلسات ارزیابی عملکرد استرس‌زا، رسمی و یک‌طرفه هستند. این باعث می‌شود افراد احساس داوری، نه رشد کنند.

با طراحی رفتاری می‌توان این جلسات را به فرصت‌های انگیزشی تبدیل کرد:

  • استفاده از زبان غیرتهدیدکننده («چطور می‌تونیم در کنار هم پیشرفت کنیم؟»)
  • مشارکت خود فرد در طراحی شاخص‌های ارزیابی
  • تأکید بر یادگیری، نه فقط امتیاز دادن

ه) لحظه‌ی خروج و بازگشت

حتی ترک سازمان هم می‌تواند تجربه‌ای مثبت باشد:

  • گفت‌وگوی پایانی محترمانه
  • قدردانی رسمی از همکاری‌ها
  • دعوت برای ارتباط در آینده (جامعه Alumni)

این تجربه مثبت باعث می‌شود فرد در آینده دوباره بازگردد، برند کارفرما را تقویت کند، یا حتی همکاران جدیدی معرفی کند.

 

منابع انسانی آینده بدون اقتصاد رفتاری ممکن نیست

 

معرفی مستر کلاس

 

 

بازنگری در نقش مدیر منابع انسانی

در چشم‌انداز آینده، مدیر منابع انسانی دیگر صرفاً یک مسئول اداری یا ناظر بر اجرای فرآیندها نخواهد بود. دنیای کار به‌سرعت در حال تغییر است. کارکنان به‌جای امنیت شغلی، به دنبال معنا و رشدند؛ تصمیم‌ها از جنس داده و منطق نیستند، بلکه بر پایه‌ی احساس، زمینه و سوگیری‌ها شکل می‌گیرند. در این شرایط، مدیر منابع انسانی باید یک معمار رفتار باشد.

نقش آینده‌ی منابع انسانی، نقش کسی است که بتواند:

  • درک عمیقی از روانشناسی رفتاری انسان داشته باشد
  • معماری محیط کاری و تصمیم‌های سازمانی را طوری طراحی کند که رفتارهای مثبت تشویق شوند
  • در لحظه‌های بحرانی، نادج‌های انسانی و اثربخش طراحی کند

این نقش فقط با آموزش‌های سنتی و ابزارهای قدیمی منابع انسانی قابل انجام نیست. نیازمند بینش‌های جدید از اقتصاد رفتاری، روانشناسی شناختی، علوم داده و طراحی تجربه انسانی است.

از کنترل‌کننده به تسهیل‌گر

مدیر سنتی منابع انسانی:

  • چک‌لیست پر می‌کرد، قوانین را اجرا می‌کرد، کارمندان را رصد می‌کرد.

مدیر منابع انسانی نوگرا:

  • فضاهایی می‌سازد که کارمندان «خودشان بخواهند» در آن رشد کنند.
  • تعاملات انسانی را معماری می‌کند تا یادگیری، همکاری و معنا شکل بگیرد.

این یعنی یک جابه‌جایی بنیادین در فلسفه‌ی منابع انسانی: از کنترل به کاشف انگیزش انسانی.

از دستور به نادج

نادج (Nudge) یعنی طراحی هوشمندانه محیط تصمیم‌گیری به نحوی که افراد به‌سمت گزینه‌های بهتر سوق پیدا کنند، بدون اجبار یا تحمیل. مدیر منابع انسانی آینده باید بداند:

  • چه زمان‌هایی بهترین فرصت برای نادج هستند؟ (روز اول، جلسه بازخورد، بحران‌ها…)
  • چه رفتارهایی نیاز به تشویق دارند؟ (یادگیری، بازخورد دادن، همدلی…)
  • چطور پیام‌ها را قاب‌بندی کند تا تأثیر بیشتری داشته باشند؟

مثال:

  • به‌جای «اجباری بودن شرکت در جلسه آموزش»، بگوید: «۹۲٪ همکاران هفته پیش از این جلسه راضی بودند. آیا شما هم تجربه مشابه می‌خواهید؟»

از فرم‌های خشک به طراحی تجربه

در دنیای آینده، رقابت اصلی بر سر تجربه کارمند (Employee Experience) خواهد بود. همان‌طور که برندها برای مشتری تجربه طراحی می‌کنند، منابع انسانی باید برای کارکنان نیز تجربه‌ای انسانی، معنادار و روان طراحی کند.

این یعنی:

  • روز اول کاری فقط تحویل لپ‌تاپ نیست، لحظه‌ای است که هویت تعلق شکل می‌گیرد.
  • ارزیابی عملکرد فقط عدد و نمودار نیست، فرصتی برای گفت‌وگوی رشدی و بازاندیشی است.
  • خروج از سازمان، فقط یک فرم خداحافظی نیست، نقطه‌ای برای ساختن سفیر برند کارفرماست.

 

ابزارهای پیشنهادی برای شروع پیاده‌سازی اقتصاد رفتاری در منابع انسانی

اکنون که به ضرورت اقتصاد رفتاری در منابع انسانی پی بردیم، سؤال کلیدی این است: از کجا شروع کنیم؟

در ادامه، چند ابزار، تکنیک و گام کاربردی برای شروع این مسیر ارائه می‌شود:

۱. نقشه‌برداری از تصمیم‌ها و رفتارهای کلیدی

اولین گام این است که تصمیم‌های مهم و پرتکرار کارکنان را شناسایی کنیم. مثلاً:

  • تصمیم برای ارسال رزومه (جذب)
  • تصمیم برای ماندن یا رفتن (نگهداشت)
  • رفتار در جلسات بازخورد
  • مشارکت در یادگیری

برای هر تصمیم، باید بررسی کنیم:

  • زمینه تصمیم چیست؟
  • چه سوگیری‌هایی در آن نقش دارند؟
  • کدام لحظه‌ها تعیین‌کننده هستند؟
  • چه چیزهایی مانع یا مشوق این تصمیم‌اند؟

۲. تحلیل لحظه‌های حساس در چرخه عمر کارمند (Moments that Matter)

لحظه‌هایی مثل:

  • روز اول کاری
  • اولین بازخورد رسمی
  • ارتقا یا رد شدن از ترفیع
  • شکست یک پروژه
  • گفتگو درباره افزایش حقوق

باید بررسی کنیم در هر لحظه:

  • چه احساساتی غالب است؟
  • چه معماری رفتاری می‌تواند تجربه را بهبود دهد؟
  • چه نوع پیام‌رسانی مؤثرتر است؟

۳. طراحی و تست نادج‌ها در محیط واقعی

نادج‌ها باید ساده، کم‌هزینه و قابل تست باشند. مثلاً:

  • تغییر متن پیام دعوت به جلسه آموزش (از حالت دستوری به تشویقی)
  • قراردادن فرم بازخورد در مسیر پرتردد به‌جای پوشه منابع انسانی
  • افزودن پیام‌های قدردانی در سامانه حضور و غیاب

هر نادج را باید با A/B تست ساده بررسی کرد:

  • چند نفر اقدام کردند؟
  • چقدر تفاوت ایجاد شد؟
  • چه بازخوردی گرفتیم؟

۴. ساخت تیم رفتارشناسی منابع انسانی (Behavioral HR Team)

در بلندمدت، داشتن یک تیم چابک رفتاری در واحد منابع انسانی مزیت کلیدی خواهد بود. این تیم می‌تواند ترکیبی باشد از:

  • یک متخصص منابع انسانی با علاقه به علوم رفتاری
  • یک طراح تجربه کاربر (UX)
  • یک روانشناس سازمانی یا مشاور بیرونی

این تیم وظیفه دارد:

  • سوگیری‌ها را در سیاست‌ها شناسایی کند
  • فرآیندها را بازطراحی کند
  • داده‌ها و بازخوردها را تحلیل کند

۵. آموزش و توسعه مهارت‌های رفتاری مدیران میانی

مدیران میانی، نقش نادج‌گذار روزمره را دارند. اگر آن‌ها زبان رفتاری ندانند، همه طراحی‌های ما شکست می‌خورند.

باید برای آن‌ها:

  • کارگاه‌های آموزشی طراحی معماری انتخاب برگزار شود
  • شبیه‌سازی تصمیم‌های رفتاری ارائه گردد
  • مدل‌های گفت‌وگوی انگیزشی، بازخورد مؤثر و هدایت بدون اجبار آموزش داده شود

۶. پایش داده‌محور رفتارها و احساسات

با استفاده از ابزارهای دیجیتال و تحلیل داده، می‌توان:

  • نرخ مشارکت در فعالیت‌های تیمی
  • بازخوردهای احساسی ناشناس (پالس‌سنجی)
  • تعامل در سامانه‌های داخلی را بررسی کرد و تصمیم‌ها را مبتنی بر داده گرفت، نه حدس و گمان.

جمع‌بندی نهایی مقاله:

اقتصاد رفتاری، پلی است میان فهم انسان واقعی و طراحی سیاست‌های منابع انسانی. در جهانی که کار صرفاً وظیفه نیست، بلکه جست‌وجوی معنا، رشد و تجربه انسانی است، منابع انسانی نمی‌تواند به ابزارهای کلاسیک اکتفا کند.

برای ساختن منابع انسانی آینده، باید:

  • انسان را نه ماشین منطقی، بلکه تصمیم‌گیرنده‌ای زمینه‌مند و احساسی ببینیم
  • از ابزارهای اقتصاد رفتاری برای معماری تجربه‌های انسانی استفاده کنیم
  • مدیر منابع انسانی را به نادج‌گذار، طراح تجربه و معمار رفتار تبدیل کنیم

و مهم‌تر از همه، باور کنیم که تحول از کوچک‌ترین نادج‌ها شروع می‌شود؛ از یک پیام، یک لبخند، یک قاب‌بندی متفاوت.

جهان جدید منابع انسانی از همین‌جا آغاز می‌شود.

برچسب ها: اقتصاد رفتاریدکتر سامان خردمند مهرمنابع انسانی
در تلگرام
کانال ما را دنبال کنید!
در اینستاگرام
ما را دنبال کنید!
در یوتوب
ما را دنبال کنید!

مطالب زیر را حتما مطالعه کنید

اقتصاد رفتاری در توسعه منابع انسانی
نقش اقتصاد رفتاری در توسعه منابع انسانی سازمان‌ها در سال 2025
اقتصاد رفتاری در خانواده ایرانی
نقش اقتصاد رفتاری درخانواده‌های ایرانی
اقتصاد رفتاری در فروش
تکنیک‌های اقتصاد رفتاری در فروش سال 2025
نظریه دورنما در اقتصاد رفتاری
نظریه دورنما (Prospect Theory) در اقتصاد رفتاری چیست و چطور در بازاریابی مؤثر است؟
اثر تایید در اقتصاد رفتاری
اثر تایید در اقتصاد رفتاری و تأثیر آن در بازاریابی چیست؟
تصمیم‌گیری مصرف‌کننده در اقتصاد رفتاری
مدل‌های تصمیم‌گیری مصرف‌کننده در اقتصاد رفتاری

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.

جستجو برای:
مَکتَب‌خونه کاسِبی
مکتب‌خونه کاسبی دکتر سامان خردمند مهر
مکتب‌خونه کاسبی دکتر سامان خردمند مهر
دانلود رایگان کتابچه‌های کسب‌وکار
کتابچه بیزینس
پرسش و پاسخ مشکلات کسب‌وکار
پویش راه‌حل سامان خردمند مهر
دسته‌ها
  • اخبار
  • اقتصاد رفتاری
  • بازاریابی و فروش
  • پادکست
  • توسعه کسب‌ و کار
  • چک لیست‌ ها
  • درسنامه‌
  • رهبری کسب‌ و کار
  • کتابچه آموزشی
  • مقالات
  • مکتب خونه کاسبی
  • منتورینگ کسب و کار
  • ویدئو
نوشته‌های تازه
  • چرا منابع انسانی بدون اقتصاد رفتاری ناقص است؟
  • اپیزود چهارم ترن
  • چک‌لیست اجرای اقتصاد رفتاری در منابع انسانی
  • نقش اقتصاد رفتاری در توسعه منابع انسانی سازمان‌ها در سال 2025
  • کتابچه راهنمای رفتارهای اقتصادی برای خانواده ایرانی
دکتر سامان خردمند مهر

دکتر سامان خردمند مهر  متخصص برجسته در حوزه مدیریت و توسعه کسب‌وکار است. با داشتن دکترای تخصصی مدیریت توسعه کسب‌وکار و دانش‌آموخته دکترای حرفه‌ای مدیریت توسعه کسب‌وکار از مدرسه کسب‌وکار هاروارد، او همواره به‌عنوان یک معلم و مشاور با تجربه، فعالیت کرده و دانش و دیدگاه‌های نوین جهانی را به دنیای کسب‌وکار ایران آورده است.

برای دکتر سامان خردمند مهر، موفقیت تنها با رشد فردی و سازمانی به دست می‌آید، و این فلسفه در تمامی زمینه‌های کاری و مشاوره‌ای‌اش مشاهده می‌شود. او در ابتدا به‌عنوان توسعه‌دهنده ارشد کسب‌وکار وارد دنیای مشاوره شد و توانست استراتژی‌های موفقیت بخش برای کسب‌وکارها و سازمان‌ها ایجاد و اجرایی کند. از آن زمان، این سفر ادامه داشت و به عنوان کوچ و منتور، به بیش از ۱۰۰ رهبر ارشد کسب‌وکار در سرتاسر دنیا کمک کرده است تا چالش‌ها را به فرصت تبدیل کرده و به تحول اساسی دست یابند.

  • 02172418999
  • info@drsamankheradmand.com
فهرست سفارشی
  • منتورینگ تخصصی
  • چک لیست
  • پادکست تِرَن
  • اخبار
  • کتابچه آموزشی
  • مکتب خونه کاسبی
  • پخش زنده آموزش کسب و کار
مجور فعالیت
تمامی حقوق مادی و معنوی این وب سایت در اختیار دکتر سامان خردمند مهر می باشد. ۲۰۲۵

ورود

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

هنوز عضو نشده اید؟ عضویت در سایت